روز کتاب ، کتابخوانی و کتابدار گرامی باد
به کتابدار کتابخانۀ فرومد و نویسندگان فرومدی خدا قوّت می گوییم .
شهر و شهرستان فرومد
1ـ ابن یمین در سالِ 741 هجری قمری ، مجموعه اشعاری در قالبِ مثنوی تحتِ عنوانِ « کارنامه » برای فریومد ( خراسان ) در غربت سروده و نسیمِ صبح را موردِ خطاب قرار داده ، او در خیالِ خود به همراهِ نسیم ، برای رفتن به محلّه هایِ مختلف فریومد و دیدنِ اشخاص ، 294 بیت سروده ، گویا در آن زمان فریومد سه قلعه / حصار داشته است . « حصنِ شهرستان » ، « حصنِ قدیم » ، « حصن جدید » . از مجموع 294 بیت اشعارِ مثنوی کارنامه ، 94 بیت آن در بارۀ « شهرستان » است . یعنی حدودِ یک سوم آن .
بـرو اوّل بـه « شهـرستــان » خُـرّم
که بادند اهـلِ وی ، پیـوسته بی غـم
پس آنگه جمله یـاران را که هستنـد
به « شهرستان » ، در او خُسرو پرستند
زِ من خـدمـت رسـان و راه برگیـر
بـه فریومد خُـــرام ای بـادِ شبگیـر
دیوان ابن یمین ، ص 576 و 580
2ـ دولتشاه سمرقندی در بارۀ « عمارتِ شهرستان فریومد » نوشته است : ... امّا وزیرِ خیّرِ مکرّم ، خواجه علاءالدّین محمّد اباً عن جدّ از صنادید خراسان است و در روزگارِ سلطان ابوسعیدخان وزیر به استقلال بوده و امورِ خراسان سالها بدو مفوّض بوده و در قصبۀ فریومد شهرستان را او بنا کرده و عمارتی عالی است .
تذکرة الشّعراء ، امیر دولتشاه بن علاءالدّولة بختیشاه الغازی السمرقندی ، به همّت ؛ محمّد رمضانی ، چاپخانه خاور ، تهران، 1338 شمسی ، صص 204 ـ 206
3ـ در مَجمع الأنساب در موردِ ورودِ لشکریانِ خواجه على مؤیّد به فریومد در سالِ 780 نوشته شده است :
و چون به مبارکى به فریومد نزول افتاد جمعى از مخذولانِ نادرویش که به حِصنِ آنها متحصّن گشته بودند جنگ آغاز کردند . در صدمۀ اوّل ، شهرستانِ فریومد و حِصار ، بندگانِ حضرت را مستخلص گشت و آن جماعت در قیدِ اِسار گرفتار آمده طعمۀ شمشیر آبدار شدند و از آنجا عِنانِ کامکارى در ظلِّ ظلیلِ شهریارى به جانبِ سبزوار معطوف گردانید .
مجمع الأنساب شبانکاره ای و ذیل مجمع الأنساب شبانکاره ای ، شبانکارهای محمّد و غیاثالدّین بن علی نایب فریومدی ، تصحیح میرهاشم محدّث ، چاپ اوّل ، انتشارات امیرکبیر ، 1363 ، ص 332 .
4ـ آغاز جنگ سربداران هم بین فریومد و باشتین است که سربازان علاء الدّین محمّد از همین شهرستان به باشتین رفته اند و عبدالرزّاق باشتینی به همین شهرستان فریومد حمله کرده است و ...
5ـ با این مقدّمات چرا نسبت به نگهداشتِ قلعۀ شهرستان کوتاهی می شود ؟ اتّفاقاتی که من به یاد دارم :
ـ برج زاویۀ شمال شرقی که وسط همین جادۀ آسفالت رو به روی دبیرستان دخترانه بود به جهت اینکه جادّه مستقیم باشد تخریب شد .
ـ حصار ضلع جنوبی شهرستان که متّصل به باغها است ، تراشیده شده تا خویرها گُشاد شود و احیاناً گنجی نصیب شان گردد !
برج زاویۀ شمال غربی شهر را سیل بُرده و مسیل به جای آنکه مستقیم باشد به سمتِ « شهر » هدایت شده است !
ـ روی « شهر » با خاک پوشیده شده و وسایل ورزشی نصب شده است .
ـ تا جایی که امکان داشته ، برای دستیابی به گنج کند و کاو شده است .
ـ حدود یک سوم حصار ضلع شرقی شهرستان با بولدوزر برداشته شده و هموار گشته است !
6ـ پیشنهاد می شود ، شورای اسلامی و دهیاری محترم ، کارهای ذیل را انجام دهد :
ـ حصار ضلع شرقی را به حالتِ اوّل برگردانند .
ـ مسیل کالِ شهرستان را که به سمتِ « شهر » هدایت شده ، درست کنند .
ـ پیگیر کار حفّاری و کاوشگری توسّط میراثِ فرهنگی و باستان شناسان در « شهر » باشند .
ـ برای استفادۀ گردشگری ، کنارِ استخرِ قناتِ شهرستان را مرّمت کنند .
ـ یک کتاب علمی ـ تاریخی در موردِ « شهرستان » برای معرّفی به گردشگران منتشر کنند . من کار علمی آن را به عُهده می گیرم . ان شاء الله .
یک سال پیش نامۀ ذیل را نوشتم و رونوشتِ آن را در اختیار شورای محترم اسلامی روستا قرار دادم ، اگر صلاح می دانند ، اقدامات و رایزنیهایی که در این مدّت در بارۀ موضوعات مطرح شده انجام گرفته ، اطّلاع رسانی کنند .
باسمه تعالی
اداره کُلّ فرهنگ و ارشاد اسلامی استانِ سمنان ـ با اهدای سلام
موضوع : کتابخانۀ فرومد
1ـ در سال 1373 کتابخانۀ فرومد با نامِ « شیخ حسن جوری » تأسیس شد بعدها این نام « ابن یمین فریومدی » شد . شیخ حسن جوری و ابن یمین هر دو مربوط به قرنِ هشتم هستند که در سیزدهم صفر 743 در جَنگی شیخ حسن کُشته شده و ابن یمین به اِسارت درآمده و دیوانش هم به یَغما رفته تا اینکه دوباره آن را فراهم آورده است .
یکی دیگر از دانشمندانِ فریومد « حکیم الدّین محمّدبن علی النّاموس الخواری الفریومدی » است که همزمان با ابن یمین بوده ، کتابهای « تُحفۀ جلالیّه » ، « حدائق الوثائق » ، « الحِکمةُ فی الادعیّةِ و المَوعظةُ لِلاُمّةِ » و ... از او به یادگار مانده ، در شاعری نیز ابن یمین او را به داوری قبول داشته است .
ابن یمین در ماهِ رجبِ سال 732 هجری دارالحدیثِ حکیم الدّین که احادیث پیامبرِ مصطفی را در خود جمع کرده به سانِ گوهرهایی دانسته که در صَدَف جمع شده است .
حَبّذا دارالحدیثی کز مَعالیّ و شَرَف
زیبد ار دارد به مِهر و مَه شَرَف
بَس که دُرِّ شاهوار از بَحرِ طبعِ مصطفی
جمع شد در وی زِ گوهر پُر برآمد چون صَدف
و در قصیده ای دیگر وقتی به کتابحانۀ حکیم الدّین راه می یابد ، می گوید :
سویِ دارالکُتُب خود راهیم داد از مَکرُمَت
تا در او دُرجی پُر از دُرّ و مَعانی یافتم
از نامِ ابن یمین برای نامگذاری در جاهای مختلفِ کشور و داخلِ روستا استفاده شده ولی این دانشمندِ فریومدی گُمنام مانده است .
پیشنهاد می شود جهتِ زنده نگه داشتنِ نامِ ایشان با توجّه به اولویّت و هماهنگی این نام برای کتابخانۀ فرومد ، کتابخانۀ فرومد از « ابن یمین » به « حکیم الدّین فریومدی » تغییرِ نام یابد .
2ـ کتابهای بسیاری مرتبط با فریومد / فرومد تا کنون منتشر شده است .
ـ کتابهایی که در فریومد نوشته شده ،
ـ کتابهایی که به فریومدیها اهدا شده ،
ـ کتابهایی که در بارۀ فریومد است ،
ـ کتابهایی که فریومدیها نوشته اند .
پیشنهاد می شود این کتابها برای کتابخانۀ حکیم الدّین فریومدی ! تهیّه شود تا کتابخانه غنای لازم را داشته باشد .
3ـ کتابخانۀ حکیم الدّین فریومدی در قرنِ هشتم سرمایۀ فرهنگی برای فریومد بوده است ، احیای آن کتابخانه در فریومد در این روزگار احیای میراثِ فرهنگی نیاکانِ ماست . پیشنهاد می شود :
اوّلا ؛ مکانی برای احیایِ آن کتابخانه که جنبۀ فرهنگی و تاریخی و ... در آن رعایت شده باشد ساخته شود تا مناسبِ بازدیدِ گردشگران هم باشد .
ثانیاً ؛ کتابهای آن تهیّه شود .
اینجانب در ارائۀ فهرستِ کتابهای آن ( به صورتِ مستند ) همکاری لازم را خواهم داشت . ( اِن شاءَ الله )
مهدی یاقوتیان
رونوشت :
ـ اداره کُلّ میراث فرهنگی استان سمنان جهتِ اقدام
ـ ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی میامی جهتِ اقدام و پیگیری
ـ ادارۀ میراث فرهنگی میامی جهتِ اقدام و پیگیری
ـ شورای اسلامی روستای فرومد جهتِ اقدام و پیگیری
سیزدهم صفر سال 743 سه واقعۀ مهمّ رُخ داده است :
کُشته شدن شیخ حسن جوری
گُم شدن دیوان ابن یمین فریومدی
اسیر شدن ابن یمین در جنگ زاوه
ناگاه از قضای آسمانی و تقدیر یزدانی در محاربه که شیخ الاِسلام سلطان اولیاء اللهِ العِظام مُرشد السّالکینَ اِلَی الثَّوابِ مُنقِذ الهالِکینَ مِنَ العِقابِ شیخ حسن قَدَّسَ اللهُ نَفسَهُ و جَعَلَ حَظیرَة القُدس رَمسه و سلطان اسلام شهنشاه هفت اقلیم المُؤیّد مِنَ السّماءِ المُظفَّر عَلَی الأعداءِ وَجیه الحقّ و الدّین مَسعود صَبَّ اللهُ عَلیهِ رجال [ سحاب ] رضوانه و اسکنه بحبوحة جنانه را با لشکر هراتدر ولایتِ خواف در سیزدهم صفر سنة ثلاث و اربعین و سبعمائه واقع شد .
به چنگالِ غارتگران اوفتاد
وزآن پس کسی زو نشانی نیافت
از چهار راه مسیرمان را مستقیم ادامه می دهیم تا به کنارِ آرامگاه ابن یمین برسیم ، در اینجا باید یک تابلوی نصب شود با عنوان « آرامگاه یمین الدّین طُغرایی و ابن یمین فریومدی » آن طرف تر مسجد جامع خودنمایی می کند باید کنار آن تابلوی نصب شود با عنوان « مسجد جامع و مدرسۀ علمیّۀ عمادیّۀ فریومد » بیشتر از یک سال است که پیگیر آنیم ، آهای شورای محترم اسلامی و دهیار محترم ، دو تا تابلو می خواهیم ! دستتان درد نکند شما که برای این دو تابلو زحمت می کشید ، یک تابلو هم با عنوان « کتابخانۀ ابن یمین » بنویسید و پشت بام کتابخانه به گونه ای نصب کنید که از طرف آرامگاه ابن یمین هم خوانده شود و معلوم شود آنجا کتابخانه است .
بعد از پیشنهاد پیاده رو کنار قبرستان در قبرستان نمانید با هم قدم بزنیم و تا سر چهار راه برویم .
اینجا چهار راه است محلِّ نشستنِ بازنشستگان و خوش نشینها ، پاتوقِ مردمانی که می خواهند کنار هم گفتگو کنند و از هر دری سخنی بگویند ، محلِّ اُتراقِ ماشینهای میوه فروشی هم هست ، راننده ای که چندین ساعت منتظر است تا میوه هایش را به فروش برساند . جمعی هم با نصبِ تورِ والیبال به ورزش مشغولند ، مسافرانِ منیدری هم گاهی منتظر وسیلۀ نقلیه اند تا به روستایشان بروند ، یک مسجد هم در همین نزدیکی است که سرویسِ بهداشتی ندارد ، همۀ اینها ضرورتِ ایجاد یک سرویسِ بهداشتی را فریاد می زنند ، این نه تنها پیشنهادِ من بلکه پیشنهادِ دیگران هم به اعضای محترم شورا و دهیاری بوده است که بیانگر ضرورت آن است تا جایی که یک بار در شُرُف تحقّق بوده است . آیا این بار این پیشنهاد محقّق خواهد شد ؟
پانزدهم مهر ماه در تقویم « روز روستا و عشایر » ثبت شده است . پارسال برنامه ای در تهران به این مناسبت بود ، از هر شهرستانی سه نفر دعوت کرده بودند ، یک نفر عضو شورا ، یک نفر دهیار ، یک نفر نخبۀ روستایی ، مدرکِ علمی و تحصیلی اینها باید کارشناسی ارشد و بالاتر میبود .
از شهرستان میامی آقای محمّد لطفیان به عنوان عضو شورای فرومد ، آقای ... به عنوان دهیار حقّ الخواجه ، آقای مهدی یاقوتیان به عنوان نخبۀ علمی و فرهنگی از فرومد دعوت شده بودند .
در تهران قرار بود رئیس جمهور سخنرانی کند که به معاونش آقای جهانگیری سپرده شد ، چند نفر از وزرا و مسئولان هم صحبت کردند ، نمایندگان چندین روستا هم صحبت کردند . کارهای انجام شده و برنامه های در دست اقدام مطرح شد و ... .
من با آقای لطفیان صحبت کردم که آیا چُنین برنامه ای ممکن است به جای پایتخت در یک روستا برگزار شود ؟ مثلاً آیا امکان برگزاری آن در فرومد هست ؟ آمار افراد دعوت شده هزار و پانصد نفر شنیده شد ، اگر پانصد نفر هم بر این افراد بیفزاییم ، دو هزار نفر می شود ، مسلّما آمار مهمانان فرومد در شهریور و محرّم امسال دو سه برابر این تعداد بود و در حسینیّه ها برای صرف ناهار یا شام از آنها پذیرایی می شد . آقای لطفیان گفت : ما لا اقل در محدودۀ استان یا شهرستان این برنامه را داشته باشیم و ظرفیّت خودمان را ارزیابی کنیم .
ما نه تنها در محدودۀ شهرستان که در محدودۀ روستاهای اطراف فرومد بسنده می کنیم ، یعنی فرومد ، فیروزآباد ( میرعلم ، بالا ، دبشی ) ، استربند ، عباس آباد ، کلاته سادات ، کاهک ، نهالدان ، مور ، بیزه ، آبرود ، ، علی آباد ، منیدر و ... اعضای شورا و دهیار هر روستا در فرومد جمع شوند در مورد مشکلات منطقه هم اندیشی کنند ،
ـ شاید تا به حال اعضای شورای این روستاها ، آثار باستانی فرومد را به دقّت ندیده باشند !
ـ شاید در این دور هم جمع شدن ، شوراهای روستا به فراست بیفتند که دانش آموزانشان را برای دیدن این آثار تاریخی به فرومد بیاورند !
ـ شاید اعضای شورا پیگیر آسفالت جادۀ فرومد و علی آباد شوند تا رفت و آمد مردم بین این روستاها آسان تر شود !
ـ شاید به این فکر بیفتند که یک کتاب در مورد پیشینۀ این روستاها منتشر کنند !
ـ شاید به این نتیجه برسند که هر سال این برنامه را در یک روستا برگزار کنند !
ـ شاید به این نتیجه برسند که هر سال این برنامه گُسترده تر شود و روستاهای بیشتری را دعوت کنند !
ـ شاید یک گروه مجازی تشکیل دادند و در طول سال در آنجا از کار هم با خبر شدند !
ـ شاید ... شاید ... امّا حتماً صمیمیّت ها بیشتر خواهد شد !
شورای دورۀ پنجم که روی کار آمد ، چند طرح و پیشنهاد به آنها دادم ، حتّی با چند نفرشان که صحبت کردم ، آنها را بردم و مکانهای مورد نظر را نشانشان دادم . یکی از آن مکانها حدّ فاصل بین جادّه و قبرستان است . در ورودی روستا قبرستان که در دست راست واقع شده از جادّه منفک نیست ، دختران دانش آموز هر روز صبح یا باید از داخل جادّه عبور کنند تا به مدرسه بروند یا از داخل قبرستان . اگر حدّ فاصل جادّه و قبرستان را به موازات تیرهای برق دیوار کنند و با ماسه پُر کنند یک پیاده رو درست می شود . آن موقع دانش آموزان و عابران نه مجبورند از داخل جادّه عبور کنند نه از قبرستان . آیا این پیشنهاد عملی خواهد شد ؟
شورای دورۀ پنجم که روی کار آمد ، چند طرح و پیشنهاد به آنها دادم ، حتّی با چند نفرشان که صحبت کردم ، آنها را بردم و مکانهای مورد نظر را نشانشان دادم . یکی از آن مکانها حدّ فاصل بین جادّه و قبرستان است . در ورودی روستا قبرستان که در دست راست واقع شده از جادّه منفک نیست ، دختران دانش آموز هر روز صبح یا باید از داخل جادّه عبور کنند تا به مدرسه بروند یا از داخل قبرستان . اگر حدّ فاصل جادّه و قبرستان را به موازات تیرهای برق دیوار کنند و با ماسه پُر کنند یک پیاده رو درست می شود . آن موقع دانش آموزان و عابران نه مجبورند از داخل جادّه عبور کنند نه از قبرستان . آیا این پیشنهاد عملی خواهد شد ؟
« حاج آخوند » ، معیاری برای روحانیّت امروز
نویسنده کتاب : عطاء الله مهاجرانی
نویسنده معرّفی : سید هادی طباطبایی
هنر اگر یکی از مهمّترین راههای انتقال اندیشه در دنیای امروز نباشد ، بی شک یکی از محبوبترین و بهترینِ آنهاست . روشنفکران دینی مدّتی است به این مهمّ التفات دارند و بعضاً می کوشند تا آراء خود را در پیوند با هنر نیز عرضه کنند . چندی پیش حسن محدثی کتاب « مشرکی در خانواده پیامبر » را نگاشت و در قالبی داستانی ، مرام مداراجویانه و رواداری پیامبر را به تصویر کشید . اخیراً اما عطاءالله مهاجرانی کتاب « حاج آخوند » را به رشتۀ تحریر در آورده است تا سیمای یک روحانی پاک نهاد را به تصویر کشد . روحانی ای که می تواند الگو و معیار ممتازی برای روحانیتِ امروز لقب گیرد . حاج آخوند فردی معنوی و اخلاقی است که در روستایی زندگی می کند و مهاجرانی در ایّام کودکی و نوجوانی با وی معاشرت داشته و از او ادب دینداری را آموخته است . به تعبیر نویسنده ، حاج آخوند فرد وارسته ای است که همچُنان می تواند دلها را تکان دهد ، روحها را برآشوبد و چشمها را به اشک بنشاند . نَفَس گرمش به زندگی معنی می دهد .
حاج آخوند با عرصۀ ادبیات بسیار آشنا و مأنوس است . به اشعار فردوسی ، مولوی ، حافظ و خیّام احاطۀ کامل دارد . معتقد است که شاهنامه ، شناسنامۀ ملّت ایران است ، شناسنامۀ تاریخی و فرهنگی . مثنوی هم شناسنامۀ روح ماست . وی تفسیرهای معنوی از داستانهای شاهنامه ارائه می دهد . داستان رستم و سُهراب را اینگونه تحلیل می کند که « رستم می دانست که دارد پسرش را می کُشد ، بین پسرش و ایران ، ایران را انتخاب کرد . رستم مثل ابراهیم بود و سهراب هم اسماعیل او . آزمونی که اتّفاق افتاد ، او عاطفه پدری را در پیش پای آرمان ایران قربانی کرد ! »
حاج آخوند به آراء خیّام نیشابوری نیز التفات دارد . توجّه به اشعار و آراء خیّام نیشابوری امّا توسّط یک فرد روحانی ، امری غریب می آمد . نویسنده دو فردی را به نزد حاج آخوند می بَرَد که پیش از دیدار با طعن و تخفیف از وی یاد می کرده و فردی دهاتی و روستایی را لایق شناخت خیّام نمی دانستند . حاج آخوند که از طعنها بی اطّلاع بوده امّا در اوّلین مواجهه با آنها عنوان می کند که : « ما بایست انسانها را تکریم کنیم ... فقرا را تکریم کنیم . بچّه ها را تکریم کنیم. دهاتی ها را تکریم کنیم . مگر نگفته اند گنج در ویرانه است ؟ خودمان را ویران کنیم تا گنجمان را پیدا کنیم ! » این مواجهه حاج آخوند کافی است تا نویسنده ، تمایل خود را به این مسئله نشان دهد که حاج آخوند برخی وقایع را به سبب طبع لطیفش به الهام در می یافته است . در جای دیگری می گوید « دعای حاج آخوند بود ، به دلش برات شده بود که دانشگاه اصفهان قبول می شوم ؟ » و در جایی دیگر : « عمویم پرسید: حاج آخوند من چطور می میرم ؟ حاج آخوند مکث کرد و بدون اینکه در چشم عمویم نگاه کند ؛ گفت تنها و مظلوم . »
حاج آخوند فردی است که به طهارت همۀ انسانها اعتقاد دارد . هیچ کسی را نجس نمی داند . گفته بود که : « خدمتکار امام رضا یک دختر مسیحی بود . برخی اعتراض کردند که آن دختر وضو نمی گیرد و غسل نمی کند . امام رضا فرمود : اشکال ندارد ! دستهایش را می شوید . » حاج آخوند میان مسلمان و مسیحی و سایر ادیان تمایزی نمی گذارد . معتقد است که همگی ادیان راههای رسیدن به خدا را نشان داده اند . او طریقت پلورالیزم و رواداری را به مردم می آموزد . به بچّه ها توصیه می کند که : « بچّه ها امروز دربارۀ خدا صحبت می کنیم . فرقی ندارد ارمنی و مسلمان همه ما با خدا حرف می زنیم . » مدام به بچّه ها این مهمّ را توصیه می کند که : « هیچ فرقی میان پیامبران نیست ... دوست ما هستند . مسیح و محمّد . بچّه ها برای هر دوشان دو تا صلوات بفرستید . » در میانِ فقیهان اگر چه کمتر به ازدواج با سایر ادیان مُهر مقبولیّت خورده است ، امّا حاج آخوند معتقد بوده که با دختران ارمنی هم می شود ازدواج کرد و نیازی نیست که آنها از دین خود دست بردارند . این نگاه ، مقبولِ بسیاری نمی افتاده است . مهاجرانی در خلوتِ خود خدا را شکر می کند که : « در خلوتِ خودم خداوند را هزار بار شُکر می کردم که آخوندِ دِه ما حاج آخوند است . در خیالم تصوّر می کردم که اگر آقای عامری یا شبیه او آخوندِ دِه ما می شدند چه بر سر زندگی می آمد ؟ بهشتِ ما ویران می شد ... »
حاج آخوند علاوه بر تأکید به کرامتِ ذاتی انسان ، به دیگر مخلوقاتِ خدا نیز حُرمت می نهد . دکتر سروش دباغ در طرحی که در خصوص « عرفان مدرن » ترسیم کرده است ، بر التفات به سایر مخلوقات توجّه می دهند . به تعبیر دباغ : « سالک مدرن می تواند رستگاری را لای گُلهای حیاط جست و جو کند ، رستگاری ای که با نان و ریحان و پنیر و اطلسی های تر در می رسد . چُنین عارفی در حالی که دلمشغولِ تنهایی اگزیستانسیل خویش است ، در فکر پروانه هایی است که در آب می افتد و در این اندیشه است که برای خرید گوجه و قیسی فردا به باغ برود . » این از ویژگیهای یک عارف مدرن است که به طبیعت نگاهی لطیف دارد و از دل همین امور ، کسب مواجد و ارتزاق معنوی کند . حاج آخوند نیز همین مرام را برگُزیده است . حاج آخوند در محفلی پَرده
از آیۀ نور [۱] بر می دارد و می گوید : « هر شکوفه ای مصداق مَثَلِ نورِ خداست ، هر شکوفه ای ، هر برگی ، هر درختی ، هر چشمه ای ... آیت الله پرسیدند : مَثَل نور کَمِشکَوه که گفتید انسان مصداق مشکوه است ، آیا مصادیق دیگری هم دارد ؟ حاج آخوند لبخند زد . خندید . چهره اش باز شد و گفت : بله دارد . هر شکوفه ای مصداق مَثَل نور خداست ، ... هر زنی که حامله است مشکوه است و کودکش مصباح ، هر پرنده ای آیۀ نور است و آوایش مصباح ، هر موجی ، هر قطرۀ آبی ، هر ذرّه خاکی ، موجی از اشک که در حدقۀ چشم ما می گردد ، چشم ما مصباح است و آن قطره اشک زجاجه ... . » حاج آخوند برّه ها را در آغوش می گرفته و می بوسیده و می گفته است : تبارک الله . به تارهای طلایی و نقره ای پوست بره دست می کشید و می گفت : این رنگ خداست . وی می گفته است که « انار از بهشت آمده . در هر اناری یک دانه هست که بوی بهشت می دهد . همۀ دانه هایش را بخورید . »
حاج آخوند ، خوشدلی را نیز در همین امور دنبال می کند . از او پرسش می شود که : خوشدلی را از کجا می توان به دست آورد ؟ وی پاسخ می گوید که : « از دوست داشتن . باید دوست داشت . درختی را ، گلی را ، انسانی را ، آفتاب را ، زمین را . باید دوست داشتن در دلت جوانه بزند . نظامی حرفِ غریبی دارد . می گوید اگر شده گربه ای را دوست بدارید ! اگر خود گربه باشد دل در او ببند . مسیح گفته است : دشمنت را دوست بدار ! قرآن هم همین را می گوید ، بدی را با خوبی جواب بده تا دشمن دوستِ تو شود . مثل امیرالمومنین (ع) . به قولِ شهریار : تو خدایی مگر ای دشمن دوست ؟! »
یکی دیگر از ویژگیهای عرفانِ مُدرن این است که بر خَلقِ خدا نیز به غایت شفقت می ورزد . عارفِ مُدرن ، رنجِ دیگران را چونان رنج خود می بیند و از غمِ دیگران ، غم بر دل می نهد . همان مرام و مسلکی که حاج آخوند در پیش گرفته بود . « دیروز پسین از تپّه می آمدم . رفته بودم کَتیرا تیغ بزنم . شَست پایم زخم شده بود . دیدم ناخنِ شستِ پام شکسته سوز می زند . به ناخن دست زدم دیدم نصف ناخن جاکن شده . خیلی درد داشت . کنارِ دیوار نشسته بودم . حاج آخوند ردّ می شد . به پایم نگاه کرد و گفت : دردش زیاده ؟ گفتم : خیلی . نشست کنارم . پایم را وارسی کرد . قلمتراش را در آورد . از کنارِ عمّامه اش، باریکه ای را بُرید . شست پایم را بَست . گفتم یعنی از عمّامه اش تریشه ای جدا کرد ؟ بغضی کرد و گفت : آره ؛ مادرم گفت : ما این تکّه را برای همیشه نگه می داریم . »
حاج آخوند حتّی به جای فردی که نقصان عقلی دارد و نمی تواند نماز صحیح بخواند ، هم نماز خوانده و هم روزه گرفته است . « رَمِض در هفده سالگی مُرد . بابا رضا از حاج آخوند پرسیده بود می خواهد برای رَمِض نماز بخرد ؟ حاج آخوند گفته بود : رَمِض نه نماز قضا شده دارد و نه روزه قضا شده . بابا رضا با بُغض می گفت : حاج آخوند به جای رَمِض نماز خواند و روزه گرفته بود . گفته بود : من سه سال است وقتی رمض به سنّ تکلیف رسید ، به جایش نماز خواندم و ماه شعبان را هم به جای او روزه گرفتم . »
نگاه حاج آخوند به اسلام ، به عنوان یک دین آسان است . می گوید که : « اسلام دین آسانی است امّا بعضی ها سختش کردند . ایمان را به شریعت تبدیل کردند . این کار برخی شریعتمدارانِ همۀ ادیان است . دین اگر راه زندگی نیست ، باری است که باید بر دوش بکشی . » دکتر ابوالقاسم فنایی از جمله افرادی است که همین ادّعا را مطرح کرده است . وی در منظومه ای که تحتِ عنوانِ « معنویّت قُدسی » از آن یاد می کند ، عنوان کرده است که دورانِ پیامبر ، عصر طلایی ایمان بود امّا پس از دورانِ پیامبر ، ما واردِ عصرِ دیگری شدیم که آن را عصرِ اعتقاد و شریعت می نامند . در عصر اعتقاد و شریعت ، مذاهبِ کلامی و فقهی تأسیس می شوند و فربه و فربه تر می گردند . اتّفاقی که در این دوران می افتد عبارت است از فروکاهشِ دین به مجموعه ای از باورها و مجموعه ای از آداب و مناسک . فنایی نیز ، بازگشت به عصر ایمان را آرزو می کند . همان چیزی که حاج آخوند نیز به آن اشراف داده بود .
حاج آخوند امّا « سقفِ معیشت بر ستونِ شریعت » هم نمی زند و می کوشد تا امرارِ معاش خود را از طریقِ کشاورزی به دست آورَد . او در عمرش نه سهمِ امام گرفته و نه شهریّه و نه برای روضه پولی دریافت کرده است . حاج آخوند حتّی به برخی فقیهان نیز طعن می زند و عنوان می کند که : « می دانید که در ادبیّات ما و متونِ قدیمی وقتی کلمه دانشمند مطرح می شده است ، منظورشان فقیهان بوده است . وقتی سعدی می گوید : ناگاه بدیدم آن سَهی سَرو بلند/ وز یاد برفتم سخن دانشمند ؛ پیداست منظورش از دانشمند فقیه است وگرنه مثلاً ستاره شناسی و طبیب و فیلسوف چه کار دارند که سعدی به سَهی سرو بلندی نگاه می کند . این فضولی ها کارِ فقیهان است ! حافظ از فقیهی سخن گفته است که علم الیقین ندارد . فقه هم از همان واژه هایی است که از عُمق به سطح آمده و در سطح گسترش یافته است . فقه فی الدّین که قرآن می گوید ، به فقه در فروع دین تنزل پیدا کرده است . » وی معتقد بوده که صِرف درس خواندن به کار نمی آید و کمتر می تواند گِرهی از مشکل زندگی بگشاید . دکتر فنایی نیز با تفکیک میان « فقه کاربُردی » و « فقه هنجاری » ، بر این نکته اذعان داشته است . فقه هنجاری ، مجموعه ای از هنجارهای شرعی کُلّی است که در متونِ دینی یافت می شود . این امّا برای درکِ یک حُکم فقهی بسنده نیست و می باید به فقه کاربُردی که ناظر به زندگی مردم است ، توجّه داد . حاج آخوند نیز همین ایده را در نظر دارد . « حاج آخوند گفت : وقتی درس خواندن به دور از زندگی و تجربه زیسته است ، محصولش همین می شود . هر وقت مهندس کشاورزی در باغ درختان را آبیاری کرد ، تاکستان را وجین کرد ، زمین را شخم زد ، تفاوتِ برگِ درختان ، پوستِ درختان ، شکوفه ها را شناخت ، تفاوتِ شکوفه آلبالو با گیلاس را تمیز داد ، اگر دانه های بلوط را آرد کرد و نانِ بلوط خورد ، دیگر به درخت هلو نمی گوید درخت سیب . »
در مرام و مسلکِ غالبِ روحانیّت ، زن در پستویی قرار می گیرد . روحانیون از همسرانشان به اکراه نامی می برند و کمتر می توان از آنها سُراغی گرفت . حاج آخوند امّا چُنین رَویّه ای ندارد . در حضور میهمانان ، حتّی شانه های همسرش را می بوسد . « حاج آخوند جَلدی برخاست و تُنگ را از دست سکینه خانم گرفت و شانه اش را بوسید! ... احمد رو به آقای عامری کرد و گفت : تا به حال آخوند ندیده بودیم شانۀ زنش را ماچ کند ! »
حاج آخوند مقیّد به آدابِ اخلاقی است . نه دلی را می رنجاند ، نه دیگری را از خود می رَماند ، نه با لگد کردنِ دیگران در پی ارتقاء منزلتِ خود است . چند روزی که معلمِ کلاس نمی تواند به مدرسه برود ، حاج آخوند جایگزین وی می شود . حاج آخوند « تکّه گچی برداشت و وسطِ تخته نوشت : بسم ... به میم بسم رسیده بود که یکهو کلاس ششمی ها و کلاس پنجمی ها گفتند : عجب دستخطّی . از آقای مدیر هم بهتره . حاج آخوند زودی بسم را پاک کرده و مکث کرد و دوباره نوشت . این بار یواش یواش می نوشت . دیگر خوش خط نبود . کلمه ها را هم یکدست ننوشت . انگار بزرگ و کوچک بودند . گفت : بچّه ها خطّ آقای مدیر و خانم مدیر از این خطّ من بهتر است . پیش خودم گفتم : آقای مدیر و خانم منصوری کی می توانند چُنان بسمی بنویسند ؟ چرا حاج آخوند خطّش را خراب کرد ؟ تازه گفت : خطّ آنها از این خطّ من بهتر است ، نه این که خطّ آنها بهتر است ! »
حاج آخوند می تواند متر و معیاری برای روحانیّت امروزی باشد . معیارهایی که سابقاً در کلام نواندیشان دینی نیز عنوان شده بود امّا ترسیم ویژگیهای اینچُنین روحانیّتی در قالبی هنری و داستانی قطعاً ثمرات فراگیرتری خواهد داشت . اگر چُنین مرامی در میانِ روحانیّت فراگیر شود ، می توان نه تنها در خلوت ، که در جَلوت هم خدای را شُکر کرد و گفت : « هزار بار خدا را شُکر می کردم که آخوندِ دِه ما حاج آخوند است . »
[۱] اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَ لَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیء وْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ .
ششتمد/شامگاه 10مرداد97، همایش بزرگداشت ابوالحسن علی بن زید بیهقی،
خیرمقدم محمود باعثی؛ شهردار ششتمد،
همراه با سخنرانی علیرضا حمیدیان، سلمان ساکت و مهدی یاقوتیان و هنرنمایی هنرمندان
** چراغ **
دکتر علی اکبر معینی
کاش یَک چراغی داشتام
مِنقَلی داغی داشتام
کاش دِرمِنَه مِکاشتام !
محصولی ورمِداشتام !
کاشکی بِجا مِکِردام
خولفَه دِجا مِکِردام
یَک مُشتی پول جِرِنگی
حاصِل شُد از زِرِنگی
اَوُردِمو بِخوردام
از خوشحَلی بِمُردام
کاش مِهام مثلی ایکَه
اَسب و آُلاغی داشتام
کاش یَک چراغی داشتام
مِنقَلی داغی داشتام
کاش فِرومَد کِلو بو
کاش وَختی خِرپَلو بو !
کاشکی دِ مونی کوچَه
بوخرِه اَدِم کِلوچه
کاشکی دِ عَیدی اِمسال
عَیدی بِتِن به قِمچال !
کاشکی دِ مونی بَاغا
قَرقَر کِنن کِلَاغا
کاشکی به جُو ای بُلبُل
مِ یَک کِلاغی داشتام
کاش یَک چِراغی داشتام
مِنقلی داغی داشتام
کاشکی زِنی فِلَانی
زود بِزَیِه دو گَانی
کاشکی یَکی اَز بِچاش
وَر کِلّه بوفتِه دِ چاش
کاشکی بِچِه دِگَرِش
بوخرِه کِلّه پیَرِش
کاشکی بُز و بِزغَلَش
بوخرِه خِوِر و کَلَه ش
کاش مِهام مثلی "اکبر"
هَیکَلی چاقی داشتام
کاش یَک چِراغی داشتام
مِنقَلی داغی داشتام
اَز تومبِلی بِموردام
کاشکی سِنجَد مِخوردام !
دَرد دِلام زِیادِه
از غُصَّه نِه یَه باده !
اَووردِنو بِخوردام
کاشکی بَد یَر مِبوردام
کاشکی هَمَش شَو بَشَه
کَوش و کِلام نَو بَشَه
کاشکی دِ شَهری شیراز
بَخچَه و باغی داشتام
کاش یَک چِراغی داشتام
مِنقَلی داغی داشتام
کاش داد بو و بیداد بو
کاش آقا مِلّا داد بو
کاش گُو دِ گَو و رُو رُو
اَلِّک بَزی و هُو هُو
خَل خَل بَزی دِ بَخچه
وَختی کِلوخ دِ قچَّه !
عَیدگا میَمَیام
هو بِرو کی اَمَیام !
چَولی چِغَل بَرو کو
گِندِم و جَو اَرزو کو
کاش مِهام مِثلی مِردِم
دِل و دِماغی داشتام
کاش یَک چِراغ داشتام
مِنقَلی داغی داشتام
عَمو حَسِینام اَمَه
اَز رو جِوِینام اَمَه
بِه دَر رو کی سِیل اَمه
بَشولَه و بِیل اَمَه
اَو خوری کُو؟ دِ طَقچَه
چِکَه مِنی دِ بَغچَه ؟
هَی جَا نِماز مِشوفتام
قِبو کِلو مِدووختام
دَردِ دِواش مِکِردام
میرزار صِداش مِکِردام
کاشکی بِه جُو تِریسَه
گُوی دِلاغی داشتام
کاش یَک چِراغی داشتام
مِنقَلی داغی داشتام
فصلی مَه نوروز اَمَه
عَبدِالّا نوروز اَمَه
مِخَم بِرام به شیرَه
پچَّمِ سَگ مِگیرَه
وقتی مِرام گِردنی لَس
وقتی مِیام مثلی مِگَس
وقتی مِرام مِلِنگام
وقتی میام چه دِنگام
کاش قطِقی و کَمَه
از فِرومَد میَ مَه
کاش از دِلی مِهرِبو
مِ یَک سِراغی داشتام
کاش یَک چِراغی داشتام
مِنقَلی داغی داشتام
هَم خاک و ماسَه و شِن
رِفِیق و دوست دِشمِن
اَز گُلی یاس و لَالَه
عمو و خال و خَلَه
مُرغ و خِروُس و کِفتر
میز و کِتاب و دِفتر
باری گُو و غِمَشَه
خِبَر دَرِن هَمَشَه
نِه غِم دَرام نِه غُصَّه
مُرغام دِ اُو ... سَّه !
کاشکی به جُو ایی خِرُوس
یَک مُرغی چاغی داشتام
کاش یَک چِراغی داشتام
مِنقلی داغی داشتام
هَوار هَوار آی مِردِم
سُوب و خیار آی مِردِم
اِمروز و دوش و دینَه
دِ پلَّه و رَزینَه
دَستی هَمَه به سینَه
با حِرص و آز و کینَه
وَ هَم نِگا مِکِردِن
کِیف و صِفا مِکِردِن
کاشکی بِه جُو ایی فامیل
یَک باجِناغی داشتام
کاش یَک چراغی داشتام
مِنقلی داغی داشتام
هَر جَا دِروُغ و نَقلِ
خَموشی شَرطی عقلِ
پَاییز اَمَه فِرار کو
فِکری گُل و بِهار کُو
عقرَب و قَوس و میزو
خودِتِ وَ خَنَه خیزو
کاشکی گِرِه وا رِوِه
دِروُغگُو رسوا رِوِه
کاشکی دِ موُنی ملَّت
نوُفتِه اَدِم به ذلَّت
کاش مِ هام مثلی اَغِل
قُلف و یِراقی داشتام
کاش یک چراغی داشتام
منقلی داغی داشتام
سرایش و ویرایش 21/2/1385
دو شماره از نشریّۀ « بیهق نامه » به ابوالحسن بیهقی و اسرار سبزواری اختصاص یافته
قرار است شمارۀ چهارم ویژۀ ابن یمین فریومدی باشد .
علاقه مندان مقالات خود را برای نشریه به نشانی info@ssnp.ir بفرستند.
امروز دهم تیرماه 1397 روز صنعت و معدن
به همۀ کارگران و پرسنل و زحمتکشان معادن فرومد خدا قوّت می گوییم .