هفتۀ پیش موضوعی تحتِ عنوانِ « جانم به فدات » درج کردم و در بارۀ مطلبی که یکی از طلبه های فرومدی گفته بود توضیحاتی دادم .
ایشان پاسخهایی نوشته است که در اینجا به ارزیابی آنها می پردازیم ( یا طبقِ گفتۀ خودش که : اگر جواب رو قبول نداری دلیلت رو می گفتی ) دلیلهایم را می نویسم . لطفاً حرفهای مرا تا انتها بخوانید .
ایشان گفته است : فرد متخصّص نقد می کند و غیرمتخصّص سؤال می کند .
ولی به نظر من فرد متخصص هم سؤال می کند و هم نقد کند . فرد غیرمتخصّص هم سؤال می کند و هم نقد ، وقتی مطلبی برای کسی تضاد یا تناقض داشته باشد می تواند آن را نقد کند یا در بارۀ آن سؤال کند .
ایشان پرسیده : آیا شما در این بحث متخصّصی ؟ یعنی متخصّص نیستی ! چون در ادامه گفته : اگر مایل بودید برای اثباتِ دلالتِ حدیث سؤال کنید تا پاسخ وافی و کافی تقدیم شود .
پس خودش را هم در این بحث متخصّص می داند ! چون سؤال را باید از متخصّص کرد !
ـ شهید مطهّری به استناد قسمتی از خطبۀ 214 نهج البلاغه می گوید : « امام علی ع گفته است : مرا نقد کنید . »
کسانی که بخواهند امام علی ع را نقد کنند ، نه در امرِ حکومتداری تجربه شان از امام بیشتر است ، نه در درک و دریافتِ آیاتِ قرآن از آن امام که هَمپای وحی بوده ، درک و دریافتِ بهتری دارند ، یعنی غیرمتخصّص هستند . حالا چرا امام می گوید : این غیرمتخصّص ها حقّ دارند امام را نقد کنند امّا این طلبۀ فرومدی می گوید : شما متخصّص نیستید و حقّ ندارید مرا نقد کنید ؟!
ـ امام خمینی گفته است : نباید ماها گُمان کنیم که هر چه می گوییم و می کنیم کسی را حقّ اِشکال نیست ، اشکال بلکه تخطئه یک هدیۀ الهی برای رُشد انسانهاست .
چرا امام خمینی می گوید : اگر ما چیزی گفتیم ، حقّ مردم است که اِشکال بگیرند ، نقد کنند و بلکه بگویند خطا و اشتباه گفتید و این را یک هدیۀ الهی برای رُشد انسانها می داند امّا این طلبۀ فرومدی می گوید : چون متخصّص نیستی حقّ نداری نقد کنی ؟
ـ چرا شهید مطهّری بیش از پنجاه سال پیش گفته است : کسی که تا حدودِ کلاس 10 و 12 درس خوانده باشد ، پای منبر یک واعظ گاهی ده تا « ایراد » به نظرش می رسد و این را بیانگر رُشد مردم می داند و می گوید نباید جلو این را گرفت .
امّا این طلبۀ فرومدی می گوید : چون شما متخصّص نیستی حقّ « ایراد » نداری ، فقط باید سؤال کنی ؟!
ـ آیا بحثی که این طلبۀ فرومدی روی منبر در حسینیّه برای مردم بیان کرده تخصّصی است یا غیر تخصّصی ؟ و مردمی که پای منبر هستند متخصّص هستند یا غیرمتخصّص ؟ آیا کسانی که پای منبر بوده اند یا آن مطلب را به نحوی شنیده اند حقّ دارند آن را نقد کنند یا حقّ ندارند ؟!
ـ مطلب دیگر اینکه ، این طلبۀ فرومدی که خودش را متخصّص می داند چون گفته پاسخ وافی و کافی تقدیم می شود ، از کجا دریافته که من در این بحثی که چند بار از ایشان شنیده ام تخصّص ندارم ؟ و برای من نوشته : اگر مایل بودید سؤال کنید تا پاسخ وافی و کافی تقدیم شود ؟
به نظر شما مخاطبانِ محترم ، پاسخِ این طلبۀ فرومدی علمی و اخلاقی است ؟
همان طور که ملاحظه می کنید این طلبۀ فرومدی نام چند کتاب و شماره صفحاتِ آنها را نوشته ، بعد گفته است : « پس مطلب بی سند نبوده . »
مخاطبان محترم دقّت کنند ؛ متنی که من نوشته ام این است :
ـ در ابتدا باید گفت : مأخذ این حدیث کجاست ؟ یعنی این حدیث در کجا ثبت شده است ؟ تا اعتبار کتاب و حدیث سنجیده شود .
ـ مطلب بعد آن است که به فرضِ صحّت حدیث معنای واقعی آن چیست ؟
و در انتها نوشته ام : باید ابتدا در سند و بعد در محتوایش تأمّل کرد .
پس من ادّعا نکرده ام که این حدیث بی سند است . فرق است بین اینکه کسی بگوید : این حدیث بی سند است تا اینکه بگوید : گوینده یا نویسنده سندِ حدیث را نگفته یا ننوشته است !
ـ سند در اینجا به دو معناست . یکی به معنای عامّ یعنی مدرک و مأخذ که معمولاً نامِ کتاب است . دیگری به معنای سلسله و زنجیرۀ حدیث است یعنی راویانِ حدیث .
کتابهایی که به عنوانِ مأخذ و منبع این حدیث یا داستان ذکر شده ، باید اعتبارسنجی شود .
مثلاً یکی از آنها کتابِ « اسرار الشهادة ملّا آقای دربندی » است . مرحوم محدّث نوری در بارۀ این کتاب می گوید : « این کتاب در نزدِ علماء فنّ و نقّادین احادیث و سِیَر ، بی وَقع و بی اعتبار ، و اعتمادِ بر آن کاشف از خرابی کارِ ناقل و قلّتِ بصیرتِ او است در امور . »
لؤلؤ و مرجان ، میرزا حسین نوری طبرسی ، ( محدّث نوری ) ، انتشارات فراهانی ، چاپ اوّل ، 1391 ، ص 168 ـ 170
یا شهید مطهّری در بارۀ این کتاب می گوید : « در شصت هفتاد سال پیش ، مرحوم ملّا آقای دربندی پیدا شد . تمامِ حرفهای روضة الشّهداء را به اضافۀ یک چیزهای دیگری ، پیدا کرد و همه را یکجا جمع کرد که دیگر واویلاست ! واقعاً به اسلام باید گریست . و کتابی نوشت به نامِ اسرار الشّهادة ، واقعاً مطالبِ این کتاب انسان را وادار می کند که به اسلام بگرید . »
حماسۀ حسینی ، مجلّد اوّل ، شهید آیت الله مرتضی مطهّری ، انتشارات صدرا ، چاپ 16 ، 1369 ، ص 55
یا کتاب دیگری که به عنوان مأخذ ذکر شده ، کتاب « الارشاد » شیخ مفید است . شیخ مفید از بزرگانِ شیعه و موردِ اعتماد است ولی در بحثِ علمی و بررسی حدیث باید سندِ حدیث مشخّص باشد . چون این مطلب که امام حسین ع به ابوالفضل ع گفته باشد « جانم به فدایت » مربوط به سالِ 61 هجری قمری است و مرحوم شیخ مفید در سال 336 یا 338 هجری قمری به دنیا آمده است و حدودِ 300 سال فاصلۀ زمانی بینِ وقوع این داستان و شیخ مفید است ، در اینجا سند حدیث لازم می آید یعنی ؛ چه کسانی این حدیث را روایت کرده اند که به شیخ مفید رسیده است ؟ یا اینکه شیخ مفید این مطلب را از چه کتابی نقل کرده است ؟ این مطالب و بررسی رجال و راویانِ حدیث همان « تأمّلی » است که گفته ام .
پس به این معنای خاصّ « سندِ حدیث » بیان نشده بلکه « مأخذِ حدیث » بیان شده است .
ما البتّه وارد این فضا نشده و احتمال داده ایم که این حدیث بیان شده باشد و گفته ایم در صورتی که این حدیث بیان شده باشد معنای آن چیست ؟ آیا همان معنای ظاهری است یا معنای دیگری دارد ؟
مثلاً وقتی ما قبل از آب خوردن ، لیوانِ پُر آب را به سمتِ بزرگ تر از خودمان دراز می کنیم و می گوییم : « بسم الله » در اینجا « بسم الله » به معنای « به نام خدا » نیست بلکه به معنای « بفرما » است .
همچُنین اگر امام حسین ع به ابوالفضل ع گفته باشد : « جانم به فدایت » جای تأمّل است و می تواند حکایتگر صمیمیّت بینِ این دو نفر باشد و الزاماً به معنای این نیست که من حاضرم جانم را فدایت کنم .
مخاطبان محترم دقّت دارید که من گفته بودم :
ـ در ابتدا باید گفت : مأخذ این حدیث کجاست ؟ یعنی این حدیث در کجا ثبت شده است ؟ تا اعتبار کتاب و حدیث سنجیده شود .
ـ مطلب بعد آن است که به فرضِ صحّت حدیث معنای واقعی آن چیست ؟
و در انتها نوشتهام : باید ابتدا در سند و بعد در محتوایش تأمّل کرد .
ایشان قسمتِ اوّل را « سؤال » تشخیص داده و نامِ کتابها و صفحه های موردِ نظر را نوشته است . قسمتِ دوم را « سؤال » تشخیص نداده بلکه « نقد » دانسته و مرا متخصّص در این بحث ندانسته ، گفته است : « اگر مایل بودید سؤال کنید تا پاسخِ وافی و کافی تقدیم شما شود . »
ـ مخاطبان محترم اینکه این طلبۀ فرومدی گفته است : « انگار من در سه شنبه مطلب نداشته ام » و « انگار ایشان بدونِ مطالعه چیزی را گفته » ، انگار نه انگار که اینها را گفته است چون فقط « انگار یا انگاره » است .
ـ بزرگواران ملاحظه می کنید که این طلبۀ فرومدی ادّعا کرده من حُکم صادر کرده ام .
در صورتی که من گفته ام : جای تأمّل است ! یعنی جای بررسی است . پس هیچ حُکمی صادر نکردم . هر چند اگر نظر قطعی هم بدهم اشکالی ندارد .
به نظر شما مخاطبانِ محترم ، اینکه من گفته ام : یک طلبۀ فرومدی حدیثی بیان کرده امّا سندش را بیان نکرده تا ما بتوانیم بررسی کنیم یا برداشتی که ایشان داشته ، برداشتِ ما هم جای تأمّل دارد ، مشکلی در دینداری ما به وجود آورده است ؟ و این فهم و معرفت و انصافِ ما را زیر سؤال بُرده و با اینکه از شُهدا و قرآن حرف می زنیم همخوانی ندارد ؟!
خوانندگان بزرگوار تکرار می کنم ، نوشتۀ مرا ملاحظه کردید که من نگفته ام : سندش معلوم نیست ، بلکه گفته ام : سندش را بیان نکرده است . و باز ملاحظه کردید که من حُکمی صادر نکرده ام .
به نظر شما بزرگواران ، اینکه این طلبۀ فرومدی از قولِ من گفته است : « سندش معلوم نیست » یا گفته : حدیثی که بیان کرده « بی سند نیست » یعنی من گفته ام : « بی سند است . » یا گفته : « حُکم صادر کرده » ، اینها خلافِ واقع نیست ؟
در اینجا این طلبۀ فرومدی گفته است : « لااقل وقتی جوابت رو تو گروه دادم ، معذرت خواهی می کردی . »
ملاحظه می کنید که ما حقّ نقد که نداریم ، فقط باید سؤال کنیم وقتی سؤال کردیم و پاسخ شنیدیم باید معذرت خواهی هم بکنیم !
یعنی بابت اینکه من پرسیده ام : مأخذِ این حدیث کجاست ؟ و ایشان پاسخ داده است : « ارشاد شیخ مفید » یا « تاریخ طبری » یا ... حالا نوبتِ معذرت خواهی کردن از ایشان است !
بعد ادامه داده : « یا حدّاقل بدونِ معذرت خواهی می گفتی که اشتباه کردی . »
یعنی من بابت سؤالی که کرده ام و پرسیده ام : مأخذ این حدیث کجاست ؟ باید بگویم : اشتباه کردم ؟!
و باز ادامه داده : و اگر جواب رو قبول نداری ، دلیلت رو می گفتی . »
پس اگر سؤال کردی بعد گرفتار می شوی ! یا معذرت خواهی یا اعتراف به اشتباه یا آوردنِ دلیل !
اگر از همان اوّل می گفت : نقد نکنید ، سؤال هم نپرسید ، بهتر نبود ؟
و مطلب دیگری که گفته است : « اگرم برای خود نشان دادن یا دلیلِ دیگری گفته ای ، ادّعای دین نکن » ؟!
خوانندگان گرامی ، کدامِ ما از اینکه خودی نشان بدهیم مُبرّاییم ؟ پس باید ادّعای دین نکنیم ؟!
این مرتبۀ دوم است که در همین بحث ، این طلبۀ فرومدی دینداری مرا قبول ندارد ، خدا عاقبتِ مرا به خیر کند !
ـ مخاطبان محترم من از شما یک سؤالی بپرسم ؟ فقط سؤال ! نقد نه ! آخر جمله ام هم علامتِ سؤال قرار می دهم که ببینید فقط سؤال کرده ام .
به نظر شما من باید بابتِ یک سؤالِ معمولی که گفته ام : مأخذِ این حدیث کجاست ؟ از این طلبۀ فرومدی معذرت خواهی کنم یا ایشان باید بابتِ اینکه ساعت یازدۀ شب با پخشِ صدایش از بلندگو مزاحمت برای مطالعه و استراحت مردم به وجود آورده ، معذرت خواهی کند ؟
خلاصۀ تمامِ این حرفها چیست ؟ خودش « خلاصه » کرده است :
« خلاصه آقای یاقوتیان ، اگر یه بار دیگه ، با کنایه و تیکه بخوای حرفِ بی ربط بزنی ، چیزایی از عقاید و کارهات به مردم میگم که فرومد راهت ندن . »
مخاطبان محترم ، به نظر شما این طلبۀ فرومدی اهلِ تحقیق است یا اهلِ تهدید ؟
به نظر شما خلاصه ای که این طلبۀ فرومدی بیان کرده ، علمی است یا اخلاقی ؟
آیا ایشان که بحثِ دین و قرآن و شُهدا و ... را به من گوشزد کرده ، آن صحبتهای مفصّلش و این خلاصه اش با دین و قرآن و شُهدا همخوانی دارد ؟
آیا ایشان که مدّعی است مردم را با خُلقِ پیامبر گرامی و خُویِ حسینی آشنا می کند ، صحبتهایش چه نسبتی با آن بزرگواران دارد ؟
آیا شما وقتی این « خلاصه » را می خوانید با خودتان زمزمه نمی کنید :
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حُجّت قوی ؟
آیا شما با خودتان نمی گویید : این طلبۀ فرومدی با یک « محقّق » و « نویسنده » و « معلّم بازنشسته » و « رزمنده » و « جانباز » و « پژوهشگر و کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث » و ... که چُنین برخوردی دارد و خطّ و نشان می کشد با دیگران چه رفتاری می کند ؟
ممنون که حرفهای مرا خواندید .