قسمتی از نامۀ شهید علی اکبر شکوهی به خانواده اش
خدمتِ پدر و مادرِ گرامی سلام می رسانم و امیدوارم که حالتان خوب باشد و اگر از احوالاتِ فرزندِ حقیرِ خود جویا باشید الحمدُ لله سلامتی برقرار است و به دعاگویی شما مشغولم و هیچ نگرانی ندارم جُز دوری شما ولی کار برای خدا همه را آسان می کند ... پدرجان برای من ناراحت نباشید زیرا که اَجرِ خود را از دست می دهید ، مادرجان شما هم همین طور ، خود را نرنجانید .
وَ السّلامُ عَلی مَنْ اِتَّبَعَ الهُدی ـ 28 / 4 / 1364
از بهمن 1364 که علی اکبر شکوهی آسمانی شد تا بهمن 1395 که پدرش هم به دیار بقا رفت 31 سال طول کشید .
31 سال صبر و سکوت ، حسین شکوهی آن چُنان از فرزندانش رضایت داشت که وقتی بیان می کرد من لذّت می بُردم .
در خاطره ای دیگر گفته بودم من بارها به خانه شان رفته بودم تا احوالی بپرسم .
دو بار آخِری که او را دیدم به سمتِ باغشان می رفت ، پیاده ، می گفت : می خواهم پیاده روی کنم .
وقتی من در کربلای پنج مجروح شدم ، تنها پدرِ شهیدی بود که به عیادتم آمد . این اواخِر یک بار برای بازگویی خاطراتش از خانِ فرومد به خانه شان رفته بودم . صریح خاطراتش را می گفت . وقتی قصّه به دادگاه کشید ، خواستم تا خاطراتش را امضا کند ، اسمش را نوشتم تا امضا کند ،
گفت : خودم اسمم را می نویسم .
گفتم : با خود گفتم شاید لرزشِ دست داشته باشی ؟
گفت : نه دستم نمی لرزد و امضا کرد .
شکیبایی و شُکوه یعنی همین !
وقتی از طرفِ خانوادۀ شهدا نامه ای علیه من نوشته شده بود ، گفت : ما که در جریان نیستیم ، آنجا هم امضا کرد که آن نامه جعلی است . وقتی نامه را برای امضا پیشِ پدر شهید معینی بُردم ، او هم امضا کرد که ما در جریان نیستیم و حاضریم با هزینۀ خودمان بیاییم مشهد ، آنجا هم شهادت بدهیم که ما از شما ناراضی نیستیم و نامه ای هم ننوشته ایم ! شهید و شاهد یعنی همین !
خدایا به والدینِ شُهدا صبر و شکیبایی بیشتر و آمرزش و رحمتِ گُسترده تر ارزانی دار .