قابل توجّه فرومدیهای عزیز ، اعضای محترم شورای اسلامی ، دهیار محترم ، مالکانِ محترم قناتها
در تاریخ 26 تیر ماه 1391 که به مزینان رفتم قنات مزینان به این شکل بود .
و در تاریخ 2 فروردین 1397 که به مزینان رفتم قنات به این شکل در آمده بود .
آیا فرومد نباید این کار خوب را از مزینان یاد بگیرد ؟
روستای محبوب من ! مزینان !
ای گُرسنۀ ژنده پوشِ مغموم که بر حاشیۀ خشک و تشنۀ کویر افتادهای ،
ای نجیبزادۀ بزرگواری که قربانی ستمِ ایّامی و رنجورِ فقر و محکومِ ویرانی و فراموشی و شَرَفِ تبار و شُکوهِ تاریخت مستمندی را بر تو روا نمیدارد .
ای کوه و کویر و اَرگ و بازار و مدرسه و رِباط و سرچشمه و قبرستانی که همه از اَجداد من سخن میگویید و یادگارِ عصمتِ اَعصارید ، اعصارِ سرشار از ایمان و لبریز از آرامش و یقین و طهارتی که در زیرِ منجلاب این تمدّن کثیفی که در آن ، تنها وقاحت و حقارت و نیرنگ و قساوت خوب میپرورند ، برای همیشه مدفون شدند و عصری آمد که خورشیدش از مغرب میتابد و اشعۀ سیاهش همچون چنگالِ هول آور دیو بر سرزمینِ اهورایی ما سایه افکنده است و قندیلهایی را که در آن عصیر زیتونِ شرقی میسوخت و از آن خدا تابان بود خاموش کرد .
ای در و دیوارهای شکسته ، خانههای گِلین ، مزرعههای غُبارگرفته و کوچه باغهای اندوهبارِ همیشه پاییزی و شما مردمِ نیرومند و هوشیار و مغروری که اینک گُرسنگی آوارهتان کرده است و به بَردگی شهرهای روسپی خُسب تهران و گرگان و ... تان برده است !
و تو ای مسینان !
ای نامِ اهورایی که از بزرگی عصر مَزداپرستی حکایت میکنی و اکنون ، پیرانِ شکسته و زنانِ چشم به راه و کودکانِ بی پناهی را در خود داری که پدران ، شوهران و پسرانشان به جُستجوی نان ، تو را که تهیدست ماندهای تَرک کردهاند . چقدر شما را دوست میداشتم و شما میدانید که علیرَغمِ زندگی ، چه تعصّبی داشتم که یک روستایی راستین بمانم و به شما وفادار باشم .
[ دکتر علی شریعتی ، مجموعه آثار 35 ، بخش 1 ، انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، 1372 ، ص 437 ]