اگر کُشتند چرا آبش ندادند ؟!
مرحومِ دکتر سیّد جعفر شهیدی در کتابِ « تاریخ تحلیلی اسلام » صفحۀ 75 ذیلِ جنگِ بدر آورده است :
مسلمانان خود را به چاههای بدر رساندند و آن را تصرّف کردند . سپاهِ مکّه که در پسِ تپّه ها مخفی شده بود چون بی آب ماند مجبور شد از مخفیگاهِ خود بیرون بیاید . جنگِ تَن به تَن در گرفت و با آنکه مردمِ مکّه سه برابرِ مردمِ یَثرب بودند شکست خوردند . ابوجهل و عدّه ای دیگر ( هفتاد تَن ؟ ) از مِهتران و مِهترزادگانِ قُرَیش کُشته شد و همین اندازه اسیر گردیدند . از مسلمانان تنها چهارده تَن شهید گشت .
تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان ، شهیدی ـ سید جعفر ، مرکز نشر دانشگاهی ، چاپ نهم ، 1369 .
مرحومِ دکتر شهیدی در کتابِ « علی از زبان علی » صفحۀ 119 برای واقعۀ صفّین و درگیری بر سرِ آب آورده است :
معاویه دستور داد نگذارند لشکرِ علی (ع) آب بردارند . امام به او پیام داد ما نیامده ایم بر سرِ آب بجنگیم . عمروعاص نیز او را اندرز داد که مانعِ برداشتنِ آب نشود ولی او نپذیرفت . کار به درگیری کشید . امام در این باره به لشکر خود چُنین فرمود :
« یا به خواری بر جای بپایید و از رُتبۀ خود فرود آیید یا شمشیرها را از خون تَر کنید و آب را از کفِ آنان به در کنید . خوار گشتن و زنده ماندنتان مُردن است ؛ و کُشته شدن و پیروز گردیدن ، زنده بودن ... » ( نهج البلاغه ، خطبۀ51 ، شهیدی ، صفحۀ 44 )
کار به درگیری کشید . لشکر علی (ع) سپاهیان معاویه را راندند و بر آب دست یافتند .
امام فرمود : شامیان را از برداشتنِ آب مانع مشوید .
علی از زبان علی یا زندگانی امیر مؤمنان علی علیه السّلام ، شهیدی ـ سیّد جعفر ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ یازدهم ، 1379 .
آن مرحوم در کتابِ « پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامونِ قیامِ حسین علیه السّلام » صفحۀ 174 آورده است :
در آن گیر و دار مردی حسین را ندا می دهد که « حسین موجِ آب را می بینی ؟ به خدا از آن نخواهی نوشید تا از حَمیمِ دوزخ بیاشامی » ...
هیچ باور نمی توان کرد که این مردم نسلی بی واسطه یا نسلِ دومِ مردمی هستند که آب را از کامِ تشنۀ خود می گرفتند و به دوستِ خود می دادند و او نیز چُنین می کرد تا آنگاه که همگی از تشنگی می مُردند .
پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السّلام ، شهیدی ـ سیّد جعفر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ شانزدهم ،1372 .
مرحومِ علّامه طباطبایی نیز در کتابِ « شیعه در اسلام » صفحۀ 203 آنجا که ویژگیهای حضرتِ علی (ع) را بر شُمرده است ، نوشته است :
« ...فراری را دنبال نمی کرد و شبیخون نمی زد و آب به روی دشمن نمی بست . »
شیعه در اسلام ، طباطبایی ـ سیّد محمّد حسین ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ یازدهم ، پاییز 1375 .
مرحوم شهید مطهری در کتابِ « سیری در سیرۀ نبوی » صفحۀ 140 ذیلِ عنوانِ « وسیلۀ حقّ برای هدفِ حقّ » ماجرای علی علیه السّلام و بستنِ آب به روی دشمن را بازگو کرده و آورده است :
« ... اصحابِ معاویه رانده می شوند و اصحابِ علی (ع) شَریعه را می گیرند .
بعد اصحاب می گویند : ما حالا دیگر مقابله به مِثل می کنیم و اجازه نمی دهیم اینها آب بردارند .
علی (ع) می گوید : ولی من این کار را نمی کنم چون آب یک چیزی است که خدا آن را برای کافر و مسلمان قرار داده . این کار دور از شهامت و فُتُوّت و مردانگی است ، آنها چُنین کردند ، شما نکنید .
علی نمی خواهد پیروزی را به بهای یک عملِ ناجوانمردانه به دست بیاورد . »
سیری در سیرۀ نبوی ، مطهّری ـ مرتضی ، انتشارات صدرا ، چاپ هشتم ، زمستان 1369 .
شهید مطهری در کتابِ « انسانِ کامل » صفحۀ110 پس از نقلِ همین ماجرا و بعد از آنکه شَریعه در اختیارِ اصحاب علی (ع) قرار گرفت ، آورده است :
« ولی علی (ع) فرمود : من چُنین کاری نمی کنم ، این عملی است ناجوانمردانه ؛ من با دشمن در میدانِ جنگ رو به رو می شوم ، من هرگز پیروزی را از راهِ این گونه تضییقات نمی خواهم ، به دست آوردنِ پیروزی از این راه ، شأنِ من و شأنِ هیچ مسلمانِ عزیز و با کرامتی نیست . »
انسان کامل ، مطهّری ـ مرتضی ، انتشارات صدرا ، چاپ چهارم ، تابستان 1369 .
مرحومِ دکتر محمّدابراهیم آیتی در کتابِ « تاریخ پیامبر اسلام » صفحۀ 208 نوشته است :
« حُباب بن مُنذرِ بن جَموح گفت : ای رسولِ خدا آیا خدا فرموده است که ؛ در اینجا منزل کنیم ؟ و پیش و پس نرویم یا از نظرِ تدبیرِ جنگ هر جا که شایسته باشد می توان فرود آمد ؟
رسولِ خدا گفت : نه امری در کار نیست باید طبقِ تدبیر و سیاستِ جنگ رفتار کرد .
حُباب گفت : اگر چُنین است اینجا جای مناسبی نیست ، بفرمای تا : سپاه اسلامی پیش روند و در کنارِ نزدیک ترین چاه فرود آییم . آن گاه چاههای دیگر را از بین ببریم و بر سرِ چاهی که فرود آمده ایم حوضی بسازیم و پُر از آب کنیم و سپس با دشمن بجنگیم و دستشان را از آب کوتاه کنیم .
رسولِ خدا پیشنهادِ وی را پذیرفت و دستور داد تا : سپاهیانِ اسلامی در کنارِ نزدیک ترین چاه به دشمن فرود آمدند و آن گاه فرمود تا : دیگر چاهها را انباشتند و بر سرِ همان یک چاه حوضی ساخته ، پُر از آب کردند .
امّا به تصریحِ ابن اسحاق : هنگامی که قُرَیش نزدیک آمدند و خواستند از حوضِ مسلمانان آب بنوشند ، رسولِ خدا فرمود : از ایشان جلوگیری نکنید . »
تاریخ پیامبر اسلام ، آیتی ـ محمّد ابراهیم ( و گُرجی ـ ابوالقاسم ) ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ ششم ،1378 ، ص 208.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از مجموعِ این مطالب چُنین برداشت می شود که پیامبرِ گرامی و امام علی آب را به روی دشمن نمی بستند و بستنِ آب به روی دشمن را ناجوانمردی می دانستند .
گفته شده ؛ جنگِ صفّین در یکم صفر سالِ 37 هجری قَمَری رُخ داده است یعنی زمانی که امام حسن و امام حسین 34 و 33 ساله و در جنگ همراهِ امام بوده اند . آنها ؛ هم رفتارِ پیامبرِ گرامی را در جنگ شنیـده اند و هم رفتارِ امام علی را در جنگِ صفّین در موردِ آب دیـده اند . یعنی امام حسین به چشمِ خود دیده و با گوشِ خود شنیده که امام علی بن ابی طالب وقتی سپـاهِ معاویه آب را به روی آنها بَست فرمود : « یا به خواری بر جای بپایید و از رُتبۀ خود فرود آیید یا شمشیرها را از خون تَر کنید و آب را از کفِ آنان به در کنید . خوار گشتن و زنده ماندنتان مُردن است و کُشته شدن و پیروز گردیدن ، زنده بودن ... »
او از امام علی نشنید که التماسِ آب کند ! بلکه شمشیرها را از خون تَر کردند و خواری را تحمّل نکردند و به آب رسیدند .
در صفّین معاویه آب را به روی علی بَست و در کربلا یزید بن معاویه آب را به روی حسین بن علی .
آیا حسین که شیعه و پیرو علی و شعارش « هیهاتَ منّا الذّلة » است ، از دشمن آب طلب می کند ؟!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مِهر ماهِ سالِ 1363 خورشیدی مطابق با ماهِ محرّم 1405 قمری بود ، ما در پادگانِ آموزشی مالکِ اَشترِ زنجان دورۀ آموزشی برای رفتن به جبهه می گذراندیم . ضمنِ آموزشِ نظامی ، آموزشِ عقیدتی و عزاداری هم بود ، عزاداری گاه داخلِ پادگان و بعضی شبها و خصوصاً روزِ عاشورا داخلِ شهر بود .
یکی از بچّه ها به صدای بلند با میکروفون می خواند :
اگر کُشتنـد چـــرا آبـش نـدادنـــد ؟ .......... چــــــرا زآن دُرِّ نــایــابـش نـدادند ؟
اگر کُشتنـد چـــرا خـاکش نکردند ؟ .......... کَفَن بر جسمِ صد چاکش نکردند ؟
گُردانهای آموزشی هم ، سینه می زدند و بعضی اَبیات را تکرار می کردند . از آن تاریخ سی سال گذشته ، به گونه ای که محرّم ( 1437 ) دوباره در مهرماه ( 1394 ) قرار گرفته است .
پس از سی سال که این گونه اَشعار خوانده می شود من با خود می اندیشم :
ـ مگر در جنگهایی که مسلمانان با کُفّار داشتند ، کُفّار هنگامِ کُشتنِ مسلمانان به آنها آب می دادند ؟
ـ در جنگِ بدر و اُحُد و خیبر و حُنین و ... و در جنگهای جَمَل و صفّین و نهروان نه تنها به مسلمانان یا مؤمنان آب نمی دادند که وقتی می توانستند آب را به روی مؤمنان می بستند .
ـ مسلمانان هم به طرفِ مقابل آب نمی دادند . بله ، آب را به روی دشمن نمی بستند . یا مانع آب برداشتنِ آنها نمی شدند . ( گر چه در بعضی کتابهای تاریخی نوشته اند : در جنگِ بدر ، مسلمانان آب را به روی مشرکان بَستند و چاههای بَدر را با خاک پُر کردند که آنها نتوانند استفاده کنند ! )
ـ پس این چه توقّع یا خواسته یا گلایه و شکایتی است که از دشمن داشته باشی که حالا کُشتن به جای خود ، چرا آب ندادی ؟! معمولاً برای این گونه موارد گفته می شود : حالا آب ندادی ، چرا کُشتی ؟ مثلاً ؛ حالا به خانۀ طرف رفتی دزدی کردی ، چرا دیگر او را کُشتی ؟!
ـ اگر شِمر هنگامِ بُریدنِ سرِ امام به او آب می داد دیگر حرفی نبود ؟! چون با این حرف ، کُشتنِ امام مهمّ دانسته نشده بلکه آب دادن امرِ مهمّی شمرده شده ! یا کُشتن و صد چاک کردنِ بدن مهمّ دانسته نشده بلکه کَفن و دَفن مهمّ شمرده شده است ؟ از کسی که برای امام و یارانش در حالِ زنده بودنشان حُرمت قایل نشده و آنها را به قتل رسانده است باید توقّع داشت که به جنازۀ امام حُرمت بگذارد ؟!
ـ لابُد گفته خواهد شد : آب دادن یک رفتار پذیرفته شده در جنگ و از حقوقِ اوّلیّۀ یک جنگجو است !
اگر دو طرفِ مخاصمه حقوقِ اوّلیّه همدیگر را رعایت کنند که دیگر جنگی در نمی گیرد . جنگ بدان جهت رُخ می دهد که دو طرف یا لااقلّ یک طرف پایبند به حقوقِ اوّلیّه طرفِ مقابل نیست .
ـ اگر دشمن به امام و یارانش آب می داد و آنها را به قتل می رساند و بعد هم آنها را کَفن و دَفن می کرد گفته نمی شد : نفاق را ببینید امام را می کُشد امّا قبل از کُشتن به او آب می دهد و بعد هم جنازه اش را کَفن و دَفن می کند ؟ یا ... ؟
ـ آیا فقط آب ندادن به امام حسین و یارانش مهمّ بوده و در جنگهای دیگر که پیامبری یا امامی تَشنه جان داده مهمّ نبوده است .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یکی دیگر از این گونه اَشعار چُنین است :
وایِ من و وایِ من و وایِ من .......... میـخِ در و سینـۀ زهـــرای من
در وسطِ کوچه تو را می زدند .......... کاش به جای تو مرا می زدند
یا
خواهـر تو داره می ره که برادر نداره .......... سینۀ رباب پُر شیره ولی اصغر نداره
ـ ای کسی که وقتی نامِ ناموست جلوِ دیگران بُرده شود ، رنگِ چهره ات دیگرگون می گردد !
ـ ای کسی که از اینکه بگویی ؛ در واقعه ای کِتفِ خواهرم شکست ، گردنِ همسرم خَراشید ، سینۀ دختر یا مادرم زخمی شد شَرم می کنی .
ـ و اگر در حادثه ای میخِ دری سینۀ همسرت را جَریحه دار کند ، پیشِ همسایه ها فریاد نمی زنی که : ای وای سینۀ همسرم !
ـ آیا گُمان می کنی علی فریاد می زده : سینۀ زهرای من ؟! یعنی تو نامِ ناموست را نمی بَری امّا علی سینۀ زهرایش را فریاد می زده ؟!
ـ یا نه ، علی فریاد نمی زده ، تو فریاد می زنی و علی را ناظر بر فریاد زدنت می دانی ؟ جلو یک مَرد ، فریاد می زنی و نام سینۀ همسرش را بر زبان می رانی ؟ جلوِ فاطمه عضو رازآلود اندامش را فریاد می کشی ؟!
ـ پس حُرمتِ علی و فاطمه و فرزندانش را نگه دار ، قَدری آهسته تر !!
فرومدیهایی که فرسنگها راه را طیّ می کنید تا در ایّام تاسوعا و عاشورا در فرومد باشید ، در بارۀ اَشعار و نوحه هایی که در فرومد خوانده می شود ، فکر کرده اید ؟!
فرومد ـ 2 / 8 / 1394